میگن آدم اشرف مخلوقاته. به این که شکی نیست اما فقط در عقل و پیشرفت علمی. کم و بیش پیدا میشن آدمایی که خوی فرشته دارن، ولی از بد روزگار فرشته هاش به ما که نخورد، سگ صفتاش زیاد نصیبمون شده؛ دلمون بد جور زیر کوله بار غم و حسرت دنیا خرده؛ لا مصب بد جور داغون شدیم تو گذران روزگار. ما که به هدر رفتن عمر و قلبمونو دیدیم. بدِ آدم خرد شدن خودشو ببینه، انگار دیگه هیچی ازش نمونده. یکی نیست بگه مردم، آی مردم نگاه کنید، ببینید دارم خرد میشم، منو ببینید نیست شدم، بهم نگاه کنید من داغون شده ی دست شمام، یه نظر بندازید، منم همون زخم خورده ی روزگار. آی مردم چی نصیبتون میشه از اینکه له شدنمو میبینید. بابا منم یکی از شمام فقط به جرم اعتماد هستیمو ازم زدن، آخه مگه شما اطمینان نمیکنید؛ خب منم مثل هزار تا مثل شما یه روز اعتماد کردم حالا سالهاست دارم تاوانشو پس میدم. رنگ شب و روزم به سیاهی گفته داداش برو کنار ریز میبینمت. من اینم که میگم: سالهاست دلم هوس کرده سرم رو شونه ی کسی باشه؛ این شعار نیست، واقعاً باید بهش برسی، اینکه دلت لک بزنه واسه اینکه سرتو بذاری روی یه شونه ی مطمئن و های های گریه کنی. سالهاست وقتی میام داد بزنم و گریه کنم یهو فریادم در درونم میشکنه و خجالت میکشه بیرون بیاد. سالیان درازیِ که روزگار یه سهم جداگانه از غم برام کنار گذاشته و اونو به کسی نمیده آخه میگه حقمه، میگه سهم تو از ما درد و غماشه. بهش بگین من دیگه اعتماد نمیکنم. میشه بهش بگید پروانه دیگه هیچ کسو قبول نداره. بگید دست از سرش بردار، میخواد با درداش بسوز ه و بسازه ؛ ازش بخواین یه فرصت بهم بده تا با زخمام خو بگیرم.
میگن خدا به حرف دل با جون و دل گوش میکنه؛ میخوام برم پیشش و بهش بگم خدا جونم، خدا جونم من که دوست دارم، من که میپرستمت، من که برات میمیرم اجازه دارم بهت شکایت بکنم، میشه بهم گوش کنی:
آره خدا جونم، غمی رو دلم سنگینی میکنه
شاید تو هم مثل آدما بگی دستاویزم شده و بهونه می کنم واسه کارام. خودمم این حرفمو که کس دیگه ای واسه گناهایی که انجام میدم مقصره رو دیگه نمی گم اما فقط می گم اگه یه چیزی جرقه اش زده نشه یا انجام نمیشه یا اگه انجام بشه درست باهاش برخورد میشه به هنگام رخدادش.
وقتی با خودم فکر می کنم میبینم یا سر کار رفت احساسم یا سر کار گذاشتم احساس دیگری ها رو، اما نمی خواستم. وقتی به اون لحظه هایی که همیشه واسم غم آورِ و تو ذهنم تکرارش می کنم بار ها، فکر می کنم اشکام سرازیر می شه و فقط به یه گوشه چشم می دوزم. چشمم اون گوشه رو نمیبینه و تو دنیای غمام غرقم. خدا جونم من هر چی هستم و هر کاری می کنم باور کن نمی خوام تو برنجی ازم. اما انگار این خواهشای لا مصب نمیذارن و فرمانبرداری بی چون و چرا شدن واسه ابلیسِ سوگند یاد کرده نسبت به مخالفت با سعادتم شدم. خدا جونم شاید دیگه اونقدر معصیت واسم عادی شده که وقتی میام مثل اون موقع ها به گناهام فکر کنم همچین اشکام نمیاد از زشتیای کارام. دیگه انگار بهشون خو گرفتم. خدا جونم به خودت قسم من اینو نمی خوام. من می خوام فکرو ذکرم تو باشی، گاهی حتی آرزو می کنم کاش یه اتفاق بیفته مثل آدمایی که مغزشونو شست و شو دادن فکر و دل منو شست و شو بدی و از نو شروع کنم. خدایا خودت که می دونی این چیزا به این راحتیا از ذهنم نمیره خدا جونم خودت واسم کاری کن. خدایا فکر می کردم با چنگ زدن به آدمات میره این غم از دلم اما خدا جونم نمیشه، خدا جونم خودم پر می کشم دور وجود نازت و می سوزم واست اما صفتمو پاک کن خدا جونم همیشه خواستم واست پاک باشم؛ چی کار کنم! نشد، نتونستم پاک نگه دارمش دلمو، خدایا با این همه بیچارگی و گناه چیکار کنم.
خدایا اکثراً فکر می کنم پایه های وجودمو رو آب بنا کردم، خدایا این حس داره داغونم می کنه. خدایا نفرینِ کیه داره اینجوری می سوزونَدَم، شاید نفرینِ پروانه ای باشه که دیگه نه بال و پر واسش گذاشتم نه طراوت و نشاط و پاکی.
من که دلم عمریه واسه اون گریه های به هنگام غمم تو نوجوونیم تنگ شده، به اندازه سالیان سال. وقتی میام به خودم جواب بدم جز سکوت جوابی ندارم، خدایا من چم شده، کی اینجوری شدم، از کی دیگه پروانه نبودم؛ پروانه ی خدا جونم کی گم شد؟ خدایا هر چی می گم، هر چی می کنم دیگه خالی نمیشم از غم و احساس ندامت. خدایا دستمو می گیری؟ خدایا بالا می کشی منو؟
خدایا ممنونتم تا حالا رهام نکردی، خدایا ببخش اگه پشت می کنم به خوبیات، خدایا هر چی نگاه می کنم به این زندگی سراسر گناه و بی چیزی می بینم همیشه بودی حتی اگه نبودم. خدایا من که اصلاً نمی تونم این جمله رو به زبون بیارم که خدایا چه جوری شکرت کنم، آخه به خودم می گم خره چی می تونی کنی جز اینکه در برابر خوبیاش عاجز باشی؟! آخ خدا جونم یکی دیگه اگه بدونه تو چیا واسم کردی و من چیا واست کردم جز اینکه کمر به نابودیه پروانه ی قلابی ای مثل من ببنده کاری نمی کنه. خدایا هر چی دید میندازم گذشته رو تو چند نگاه گوتاه و بلند جز اینکه نمیدونم و حیرون می مونم که همیشه این خوبیا از کجا میومده و منو نگه میداره و نمیذاره این پیوند پاره شه دیگه هیچی نمی تونم بگم. خدایا با اینکه دیگه دلم حرفی رو که به زبون میاره قبول نداره و دیگه خودش هم خودشو باور نمیکنه بازم داد می زنم
خدا جونم م م م م م م م م م م م دوست دارم م م م م م م م م م م، خیلی ی ی ی ی ی زیاد د د د د د د د د